خیلی جالبه!!!!!!
میخواد به همه اعلام کنه که از هم جدا شدیم..............
میگفت تو یونی مثل همیشه میمونم باهات اما حالا شورشو درآورده
بازم با متین و هرچی آدم که میگفت ازشون دور شده، صمیمی شده و داره عذابم میده..... چرا انقد تابلو میکنه که از هم جدا شدیم؟!!! چرا فقط یکم فکر نمیکنه که با این کاراش چه زجری میکشم؟!!!مگه مسلمون نیست؟

مگه خدا رو نمیشناسه؟! چرا منو وسط اینهمه کنایه ی بچه ها تنها میذاره؟!! چرا؟!!!!!! مگه چیکارش کردم؟!!! مگه چه بدی در حقش کردم؟؟!!!! کاش میومد حرفامو میخوند و جوابمو میداد اما هیچوقت نمیاد....

چشمام میسوزه انقد گریه کردم

حالم خیلی بده
خدایا بخاطر مامان و بابا هم صبر بده تا بازم کارم به بیمارستان نکشه......
دارم میمیرم خداااااااااااا
قربون شکل ماهت برم من عزیز دلم...دلم میخواست الان پیشت بودم...۲تایی با هم گریه میکردیم...نمیدونم خدا چرا با ما این کار رو میکنه...چه قدر دیگه باید امتحان ژس بدیم...بابا دانشگاهم ۴ ساله مدرک رو میده..اما خدا ۲۲ ساله که داره من رو رد میکنه...نفس بیا واسه هم شب و روز دعا کنیم...به خدا دردای من بیشتر از تو نباشه.کمترم نیست...هرچی خیر باشه ایشاالله جلو پامون بزاره....دوست دارم به خاطر قلب شکسته و مهربونت که مث آیینه صافی عزیزم